بازارهای مالی و تحلیل به یکدیگر گره خوردهاند! فعالان بازارهای مالی الزاماً باید تحلیل کردن وضعیت را بلد باشند تا بتوانند سرمایۀ خود را چند برابر کنند، یا حداقل سودهای چنددرصدی به جیب بزنند.
تحلیل فاندامنتال یکی از معروفترین و شناختهشدهترین انواع تحلیلها است که تقریباً در تمام بازارهای مالی کاربرد دارد. این نوع تحلیل روی بررسی آمارها، دادهها و اخبار تمرکز میکند و از این طریق، اطلاعات لازم برای نتیجهگیری را در اختیار تحلیلگر قرار میدهد.
در این مقاله میخواهیم تمام زیروبم این نوع تحلیل را روی داریه بریزیم و هرآنچه لازم است دربارۀ آن بدانید را تقدیمتان کنیم.
بیایید شروع کنیم. قاعدتاً بهتر است اول تعریفی کامل داشته باشیم و بعد برویم سراغ زیر و رو کردن باقی جوانب موضوع.
منظور از تحلیل فاندامنتال چیست؟
همانطور که میدانید، فعالیت موفق در بازارهای مالی، مستلزم پیشبینی درست از وضعیت داراییهای گوناگون است. یکی از روشهای قدیمی و مؤثر که همچنان برای پیشبینی مورد استفاده قرار میگیرد، همین تحلیل فاندامنتال است.
در جامعۀ فارسیزبانها، از عبارت تحلیل بنیادی هم برای این نوع تحلیل استفاده میشود؛ جالب اینکه برخلاف بیشتر مواقع، این ترجمه تا حد زیادی دقیق است و خیلی خوب منظور را منتقل میکند؛ پس در ادامه، هرجایی که از عبارت تحلیل بنیادی استفاده کردیم، بدانید منظور همان فاندامنتال است!
در این نوع تحلیل، تریدر یا هرکس دیگری که میخواهد ببیند آیندۀ یک دارایی به چه شکل خواهد بود، بیانیههای شرکتها و وضعیت کلی اقتصاد جهانی در تصویر بزرگتر را زیر ذرهبین میبرد.
مثلاً یک نماد بورسی را در نظر بگیرید. میتوان با بررسی وضعیت و سلامت مالی شرکت، جهت کلی بازار و البته وضعیت حاکم اقتصادی، ارزش واقعی هر سهم آن نماد را تخمین زد.
_1745343367.jpg)
حالا این گزاره را به تمام بازارهای مالی تعمیم بدهید. برای پیشبینی ارزش جفتارزها در بازار فارکس از طریق تحلیل بنیادی، باید وضعیت اقتصادی کشورهای صادرکنندۀ ارز در هر دو طرف را زیر ذرهبین ببرید و اطلاعات را با دادههای اقتصاد کلان جهانی ترکیب کنید.
یا مثلاً در بازار رمزارزها، علاوهبر در نظر گرفتن جهت کلی بازار که تحت تأثیر عوامل بسیاری قرار دارد، باید نحوۀ عملکرد تیم سازندۀ هر رمزارز را با دقت بررسی کنید تا بفهمید آن ارز دیجیتال بهخصوص آیندۀ روشنی دارد یا صرفاً میمکوینی است که به زودی محو خواهد شد!
بخشهای اصلی تشکیلدهندۀ تحلیل بنیادی
آنهایی که در این نوع تحلیل خبره هستند، کار خود را به 5 بخش تقسیم میکنند. اینجا راجعبه این بخشها صحبت خواهیم کرد که عبارتند از:
- تجزیهوتحلیل گزارشها و اطلاعیههای مالی: یعنی زیر نظر گرفتن مواردی مثل وضعیت سودآوری یک مجموعه، تعادل بین مخارج و درآمدها، میزان گردش مالی و...، بهمنظور درک بهتر عملکرد مالی و کسب اطلاعات لازم دربارۀ میزان نقدینگیای که شرکت در اختیار دارد.
- تجزیهوتحلیل نسبتها (Ratios): یعنی استفاده از نسبتهای مالی برای ارزیابی میزان سوددهی، بهرهوری، نقدینگی و بدهیهای یک شرکت.
- تجزیهوتحلیل اقتصادی: یعنی بررسی فاکتورهای بزرگتر و مهمتر که روی اقتصاد تمام جهان اثر میگذارند. مثلاً نرخ بهره، میزان تورم و نرخ رشد GDP کشورها.
- تجزیهوتحلیل صنعتی: یعنی آنالیز صنعتی که شرکت در آن حوزه اشتغال دارد و بررسی فاکتورهای مثل شدت رقابت، پتانسیل رشد و موانع احتمالی برای موفقیت.
- تجزیهوتحلیل شرکت: یعنی بردن ذرهبین روی خود شرکت و مدل کسبوکاریای که سراغ آن رفته است؛ همچنین، مسائلی مثل مزیت رقابتی، تیم مدیریتی و اهداف بلندمدتی هم در این بخش بررسی خواهند شد.
در نهایت، اطلاعات بهدستآمده از این 5 بخش کنار هم قرار میگیرند و پیشبینی ارزش واقعی (و قیمت آیندۀ) داراییهای مختلف را ممکن میکنند.
دلایل اهمیت این نوع تحلیل برای تریدرها و سرمایهگذارها
چه تریدر باشید و چه سرمایهگذار، تحلیل فاندامنتال به دردتان میخورد؛ چون کمک میکند اطلاعات عمیقی از ارزش ذاتی هر دارایی به دست بیاورید و بفهمید آیا پتانسیل رشد در آینده را دارد یا نه!
تریدرها با کمک تحلیل بنیادی میتوانند تصمیمهای حسابشدهتری بگیرند. همچنین، این نوع تحلیل به تریدرها کمک میکند نقاط برگشت بازار را با دقت بالا شناسایی کنند و در زمان مناسب، دارایی در اختیار خود را بفروشند یا دارایی پرپتانسیلی را به سبد خود اضافه کنند.
بهدنبال این موضوع، تدوین استراتژی مدیریت ریسک درستوحسابی که مو لای درزش نرود هم ممکن میشود.
اگر تریدر نیستید و در نقش یک سرمایهگذار به بازارهای مالی مرتبط میشوید، به احتمال زیاد دیدگاهتان بلندمدتی است. در این صورت، تحلیل بنیادی دیگر نه یک انتخاب، بلکه یک ضرورت محسوب میشود!
با وقت گذاشتن برای این نوع تحلیل و کسب اطلاعات راجعبه وضعیت کلی یک شرکت، میتوانید داراییهایی که کمتر از ارزش واقعی قیمت خوردهاند را شناسایی کنید و شانس خود را برای کسب سودهای کلان بالا ببرید.
برای سرمایهگذارها هم موضوع به حداقل رساندن ریسک اهمیت دارد و تحلیل فاندامنتال این امکان را برای آنها فراهم میکند.
حالا که اطلاعات اولیه و پایهای دربارۀ تحلیل بنیادی را فرا گرفتید، بیاید با دو نوع اصلی آن آشنا شویم.
نگاهی به انواع تحلیل فاندامنتال
این نوع تحلیل به دو دستهبندی مختلف تقسیم میشود که هرکدام روی جنبهای متفاوت از ارزش و عملکرد یک دارایی متمرکز میشوند.
_1745343380.jpg)
تحلیل کیفی (Qualitive Analysis)
بهطور مشخص، تحلیل کیفی دربارۀ آنالیز پارامترهایی است که قابل اندازهگیری نیستند! مثلاً:
- کیفیت مدیریت امور
- اعتبار برند
- جایگاه در رقابت
این پارامترها دیدگاه تریدرها و سرمایهگذارها را دربارۀ آیندۀ احتمالی مجموعه شکل میدهند. برای مثال، یک برند قوی میتواند در بلندمدت، از دیگر رقبا پیشی بگیرد؛ حتی اگر وضعیت اقتصادی کنونی نشاندهندۀ چنین چیزی نباشد!
تحلیل کمّی (Quantitative Analysis)
این نوع تحلیل فاندامنتال روی دادههای قابل اندازهگیری متمرکز میشود. مثلاً:
- گزارشهای مالی
- گزارش درآمدها
- میزان گردش پول
- نسبتهای مالی
با کمک این اعداد، میتوان سلامت و عملکرد مالی یک شرکت را با دقت بالا بررسی کرد.
اشخاصی که بهصورت حرفهاز تحلیل بنیادی استفاده میکنند، ترکیبی از دو نوع را به کار میگیرند. مثلاً ممکن است کار با اندازهگیری نرخ رشد سود و سودآوری (دو پارامتر کمّی) شروع شود و در ادامه، تحلیلگر سراغ مزیت رقابتی برود که یک پارامتر کیفی است.
البته که رویکردها و استراتژیهای گوناگونی وجود دارند و هرکسی بسته به ترجیحاتی که دارد، ممکن است کمی از این و کمی از آن را زیر ذرهبین ببرد؛ ولی در کل، برای به دست آوردن اطلاعات کامل و جامع از ارزش هر دارایی و پیشبینی دقیقتر از آیندۀ احتمالی، نگاهی همهجانبه به انواع پارامترها نیاز است.
اگر موافق باشید، در بخش بعدی طرز کار این نوع تحلیل را در عمل بررسی کنیم.
روال کار تحلیل فاندامنتال به چه صورتی است؟
وقتی قصد تحلیل فاندامنتال یک شرکت را داشته باشید، اطلاعات مرتبط با میزان رشد (یا کاهش) سود مجموعه، سودآوری و مزایای رقابتی آن را بررسی خواهید کرد. بهعلاوه، همانطور که گفتیم، حرفهایها عوامل کلانتر مثل وضعیت کلی اقتصاد جهانی و میزان تقاضا برای محصولات و خدمات آن شرکت را هم زیر ذرهبین میبرند.
ضمناً گفتیم که مهارت و تواناییهای تیم مدیریتی هم میتواند نشاندهندۀ ضعف یا قدرت مجموعه باشد؛ طبیعتاً مدیرانی که بتوانند چالشها را بهخوبی مدیریت کنند و فرصتها را روی هوا بقاپند، احتمالاً توانایی رساندن کل مجموعه به موفقیت را هم خواهند داشت.
تحلیل فاندامنتال و انجام چنین کارهایی، اجازه میدهند پشت پرده را ببینید! به بیان بهتر، این نوع تحلیل کمکتان میکند صرفاً تصمیماتتان را براساس تبلیغات، بازاریابی و احساسات شخصی نگیرید و بتوانید تشخیص دهید آیا فلان دارایی بهخصوص پتانسیل رشد دارد یا خیر! ضمناً، همانطور که بالاتر هم گفتیم، میتوانید با بررسی جوانب مختلف ماجرا تعیین کنید که قیمت دارایی در لحظهای بهخصوص بیشتر از حدی است که باید یا کمتر از آن.
کار معمولاً با بررسی اعلامیههای مالی کمپانی شروع میشود. منظور کندوکاو اطلاعاتی مثل نسبت مخارج به درآمد، میزان درآمد، گردش پول و... است. اینها اطلاعاتی هستند که برای سنجش سلامت مالی و تعیین ارزش ذاتی به کار میآیند.
نسبتها یا Rtaioهایی که از این اطلاعات به دست میآیند و جلوتر بیشتر راجعبه آنها حرف میزنیم، برای تعیین اینکه آیا قیمت یک دارایی در هر لحظه منصفانه است یا نه، کاربرد دارند.
همچنین، تحلیلگر فاندامنتال دائماً دادههایی مثل تولید ناخالص داخلی، تورم و نرخ بیکاری را زیر نظر دارد. به این ترتیب، او میتواند بفهمد که آیا شرکت به درستی تصمیمگیری میکند یا نه. این کار با بررسی اقتصاد جهانی، عملکرد حوزههای مختلف و البته جایگاه هر شرکت در صنعتی که در آن فعال است انجام میگیرد.
بنابراین، رویکرد درست در تحلیل بنیادی به این شکل است که نگاه تحلیلگر فقط به دادههای اقتصادی و مالی محدود نمیشود و علاوهبر آنها، مدل بیزنسی شرکت، قدرت مدیریت، آگاهی از برند و پتانسیل برای رشد و موفقیت هم برای رسیدن به نتیجۀ نهایی لحاظ خواهند شد.
در نهایت، تحلیل فاندامنتال قرار است یک عدد به شما ارائه کند! عددی که ارزش یک دارایی در انواع بازارهای مالی را معلوم میکند.
_1745343404.jpg)
معرفی دو رویکرد اصلی در این نوع تحلیل
فارغ از دو نوع کیفی و کمّی که بالاتر راجعبه آنها صحبت کردیم، دو رویکرد اصلی برای تحلیل بنیادی تعریف شدهاند که در اینجا با آنها آشنا خواهید شد:
- تحلیل از بالا به پایین (Top-Down Analysis): در این رویکرد، تحلیلگر کارش را با آنالیز اقتصاد جهانی شروع میکند و بعد سراغ صنعتی خاص میآید و در نهایت به یک شرکت شاغل در آن صنعت میپردازد.
- تحلیل از پایین به بالا (Bottom-Up Analysis): این رویکرد کاملاً برعکس مورد قبلی است. تحلیل از یک کمپانی بهخصوص شروع میشود و بالا میرود تا نهایتاً به کندوکاو وضعیت اقتصاد جهانی برسد.
این دو رویکرد برتری خاصی نسبتبه یکدیگر ندارند و هر تحلیلگری ممکن است با یکی از آنها راحتتر باشد و سراغ همان گزینه برود.
حالا وقت آن رسیده که با برخی از معروفترین استراتژیهای مرتبط با تحلیل بنیادی آشنا شویم.
استراتژیهای شناختهشدۀ تحلیل فاندامنتال
این نوع تحلیل بسیار گسترده است و عقبۀ استفاده از آن به سالها قبل برمیگردد؛ پس تعجبی ندارد اگر بگوییم استراتژیهای متعددی برای اجرای آن تعریف شدهاند. استراتژیهایی که اینجا چند مورد از معروفترینهای آنها را بررسی خواهیم کرد.
نکته: از آنجایی که ترجمۀ اسامی این استراتژیها خروجی خیلی جذابی ندارد، اجازه دهید هرکدام را با نام اصلی که به انگلیسی است معرفی کنیم.
Discounted Cash Flow (CDF) Analysis
در این متد، با پیشبینی درآمدهای آتی شرکت، ارزش آن در آینده محاسبه میشود. بسته به اطلاعات بهدستآمده، ارزش واقعی فعلی آن شرکت تعیین خواهد شد.
Comparable Company Analysis (CCA)
مبنای این استراتژی، مقایسه شرکت با رقبایش است. دقیقتر بگوییم:
در استراتژی CCA، نسبتهای شرکت با شرکتهای مشابه در صنعتی یکسان مقایسه میشود تا ارزش شرکت به دست بیاید.
Precedent Transactions
این استراتژی نسبتهای شرکتهای مشابه که در گذشته خریداری شدهاند را تحلیل میکند.
Value Investing
این روش، داراییهایی را شناسایی میکند که فاندامنتال قوی دارند، اما قیمت فعلی آنها پایینتر از ارزش واقعیشان است؛ به این ترتیب، امکان خرید آنها با قیمتی بسیار پایینتر از ارزش اصلی فراهم میشود.
Growth Investing
در این استراتژی، هدف پیدا کردن شرکتهایی است که از پتانسیل رشد بالایی برخوردار هستند. این شرکتها معمولاً یا در صنایع نوظهور دیده میشوند، یا مجموعههایی هستند که دست به نوآوری زدهاند و محصول یا خدمتی جدید را به بازار عرضه کردهاند.
Dividend Growth Investing
این استراتژی برای شناسایی شرکتهایی کاربرد دارد که بهصورت منظم، بخشی از سود حاصلشده را بین سهامداران تقسیم میکنند. به بیان بهتر، استراتژی مذکور سعی میکند شرکتهایی را شناسایی کند که این مقدار را دائماً افزایش میدهند.
Income Investing
در این استراتژی، تحلیلگر دنبال داراییهایی میگردد که میتوانند درآمد منفعل منظم بسازند. به همین خاطر، بسیار شبیه به استراتژی قبلی، یعنی Dividend Growth Investing است.
حالا وقت شناخت Ratioها است.
نسبتهای (Ratios) تحلیل فاندامنتال
نسبتها در واقع شاخصهایی هستند که برای سنجش وضعیت مالی شرکتها به کار گرفته میشوند و به همین خاطر، برای تحلیل بنیادی بسیار مهم هستند. این نسبتها با آنالیز دادههای بهدستآمده از گزارشهای مالی شرکتها استخراج میشوند و انواع مختلفی دارند.
Price Ratios
با کمک این دسته از نسبتها میتوان فهمید آیا قیمت لحظهای یک دارایی با در نظر گرفتن فاندامنتال مرتبط با آن، منصفانه است یا نه. اطلاعات لازم دربارۀ این موضوع با مقایسۀ قیمت با میانگین بازار و رقبای مستقیم به دست میآیند.
موارد زیر جزو معروفترین نسبتهای قیمت هستند:
- EPS (earnings per share): حاصل تقسیم سود شرکت بر سهمهای موجود. کمپانیهایی که EPS بیشتری داشته باشند، سودآورتر هستند.
- P/E (price-earnings) Ratio: یک نسبت کلیدی که EPS را با قیمت سهام شرکت مقایسه میکند. اندازهگیری این نسبت پیچیدهتر از EPS است و بالا بودن عدد آن نشان میدهد که قیمت سهام یک شرکت احتمالاً بیشتر از حدی است که باید.
- PEG (price-earnings-growth) Ratio: حاصل تقسیم P/E بر درآمد سالیانه برابر است با PEG. وقتی عدد PEG بالاتر از 1.0 باشد، یعنی ارزش آن بیش از حد بالا است. البته که در نهایت باید میانگین نهایی را جهت گرفتن بهترین تصمیم در نظر داشته باشید.
- P/B (price-book) Rratio: این نسبت، قیمت فعلی سهام را با قیمت زمانی که عرضه شد، مقایسه میکند. اعداد حوالی 3.0 وضعیت نرمال را نشان میدهند و هرچقدر عدد به 1.0 نزدیکتر شود، احتمالاً با سهامی طرف هستیم قیمت آن کمتر از ارزش واقعیاش است.
_1745343421.jpg)
Profitability / ROI (return on investment) ratios
این دسته نسبتها نشان میدهند که شرکت در رابطه با ساخت سود از طریق فعالیتهای اقتصادی چقدر موفق عمل میکند. بالا بودن اعداد این نسبتها یعنی کسبوکار یک مزیت رقابتی قابل توجه در مقابل رقبایش دارد.
ضمناً، وقتی این اعداد را برای مقایسه مقابل تاریخچۀ شرکت، وضعیت رقبا و میانگینهای صنعت میگذارید، اطلاعات بهدردبخور و کارراهاندازی کسب خواهید کرد.
اینها نسبتهایی هستند که راجعبه آنها صحبت میکنیم:
- ROA (return on assets): اطلاعاتی کلی از میزان توانمندی کسبوکار در تبدیل داراییها به درآمدT در اختیارتان قرار میدهد. این نسبت با تقسیم مجموع درآمدها بر مجموع داراییها به دست میآید.
- ROE (return on equity): نشان میدهد که کارآمدی یک مجموعه در بازگرداندن درآمد به سهامداران به چه صورت است. این عدد با تقسیم مجموع درآمدها بر تعداد کل سهامداران حاصل میشود.
- Profit Margin: این نسبت توانایی کسبوکار در تبدیل نرخ فروش به سود را نشان میدهد.
Liquidity Ratios
این نسبتها برای اندازهگیری اطلاعات مرتبط با نقدینگی کسبوکار فایده دارند؛ به بیان بهتر، این نسبتهای Liquidity میخواهند بفهمند شرکت تا چه حد در پرداخت بدهیهای کوتاهمدت بدون جذب سرمایه توانمند است.
پایین بودن اعداد این نسبتها، نشاندهندۀ وضعیت نگرانکنندۀ شرکت است؛ چون احتمالاً هر اتفاق پیشبینینشدهای در بازار میتواند آنها را با مشکلات جدی مواجه کند.
این دو مورد اصلیترین Ratioهای این دسته هستند:
- Current Ratio: این نسبت با استفاده از آمار مربوط به مخارج و درآمدها محاسبه میشود. فرمول آن به این صورت است که داراییهای فعلی بر بدهیهای فعلی تقسیم میشود و حاصل Current Ratio را نشان میدهد. اگر جواب معادله کمتر از 1.0 باشد، یعنی وضعیت کمپانی ریسکی است و سرمایهگذاری مطمئنی به حساب نمیآید. طبیعتاً وقتی داراییهای فعلی یک کمپانی بیشتر از بدهیهایش باشند، آن کسبوکار وضعیت بهتری دارد.
- Quick Ratio: اولین قدم در محاسبۀ این نسبت، پیدا کردن تفاوت بین داراییهای فعلی و موجودی کل است. بعد از آن، حاصل بر مقدار بدهیهای فعلی تقسیم میشود. این دو نسبت شباهت زیادی با هم دارند؛ با این تفاوت که Quick Ratio موجودی انبار را از داراییهای در دسترس فعلی جدا میکند؛ چون آن چیزهایی که در انبار هستند و جزو موجودی کل به حساب میآیند، ممکن است ماهها طول بکشد تا به فروش برسند.
Leverage Ratios
به این نسبتها Gearing Ratios و Debt Ratios هم میگویند. هدف آنها این است که مشخص کنند چه مقدار استقراض، پول لازم برای فعالیتهای شرکت را تأمین میکند. بهطور کلی، هرچقدر اعداد نسبتهای این دسته پایینتر باشند، یعنی شرکت میتواند با کمترین قرض ممکن به حیاتش ادامه بدهد.
البته یک نکتۀ مهم وجود دارد که نباید از دیدمان پنهان بماند؛ آن هم اینکه معمولاً این کمپانیها، فرصتهای رشد کمتری هم دارند!
دو نسبت در دستهبندی Leverage Ratios اینها هستند:
- D/E (debt-equity) Ratio: عدد این نسبت با تقسیم مجموع بدهیها بر کل داراییهای یک شرکت به دست میآید. شرکتی که در مقایسه با شرکتهای مشابه D/E زیادی داشته باشد، بهعنوان یک سرمایهگذاری با ریسک بالا شناخته میشود.
- Interest Coverage Ratio: این نسبت توانایی شرکت در پرداخت سود استقراضها و وامها با درآمدش را مشخص میکند! به بیان بهتر، این نسبت میتواند تصویری مناسب از وضعیت و سلامت مالی مجموعه در کوتاهمدت ارائه کند.
Efficiency Ratios
چنین نسبتهایی نگاه تحلیلگر را روی کارآمدی کسبوکار در عملیاتهایش متمرکز میکنند.
دو موردی که در زیر میبینید، Ratioهای این دسته به حساب میآیند:
- Asset Turnover: درست مثل ROA، این نسبت مشخص میکند کسبوکار در زمینۀ فروش داراییهایی که دارد، چقدر خوب و مؤثر عمل میکند. نحوۀ محاسبۀ آن به این صورت است که مجموع فروش شرکت بر مجموع داراییهایش تقسیم میشود.
- Inventory Turnover: این نسبت نشان میدهد که چندبار یک شرکت موجودی انبارش را فروخته است و مجدداً آن را پُر کرده. معمولاً بالا بودن عدد این نسبت نشانۀ خوبی است؛ البته که صنعت کسبوکار هم در آنالیز و نتیجهگیری درست دخالت دارد!
در کنار همۀ این نسبتهایی که گفتیم، Treynor Ratio و Sharpe Ratio را هم داریم که اگر موافق باشید دیگر وارد جزئیات مربوط به آنها نشویم و برویم سراغ بخش بعدی مقاله. میخواهیم ببینیم برای تحلیل فاندامنتال به چه چیزهایی نیاز مبرم داریم.
ملزومات تحلیل فاندامنتال چه چیزهایی هستند؟
همۀ حرفهایهای این حوزه، برای اینکه کار خود را پیش ببرند و بتوانند آینده را با دقت بالا پیشبینی کنند، به ابزارهای نیاز دارند که در این راه به کمکشان میآیند. این ابزارها همان ملزوماتی هستند که در این بخش میخواهیم راجعبه آنها صحبت کنیم.
دیتابیسهای مالی
این پایگاههای داده، معدنی پر از اطلاعات ارزشمند هستند! دیتابیسها دسترسی سریع به دادههای شرکتها و البته ترندهای بازار را فراهم میکنند و برخی از معروفترینهای آنها عبارتند از:
- Yahoo Finance و Google Finance: این دو پلتفرم که محصول دو رقیب سالهای دور (یاهو دیگر در حدی نیست که با گوگل رقابت کند!) هستند، منبع خوبی برای به دست آوردن اطلاعات پایهای و اخبار اقتصادی مرتبط هستند.
- Bloomberg و FactSet: این دو ابزارهای پیشرفتهای هستند که بیشتر به کار حرفهایها میآیند. اطلاعاتی که در آنها پیدا میکنید عمق زیادی دارند؛ منتهی برای برخورداری از آنها باید پول نسبتاً زیادی بپردازید.
با استفاده از این دیتابیسها میتوانید به اطلاعات ارزندهای مثل EPS و P/E دست پیدا کنید.
_1745343436.jpg)
توجه داشته باشید که این دیتابیسها برای تحلیل شرکتهای بینالمللی کاربرد دارند و اگر میخواهید راجعبه شرکتهای داخلی اطلاعات به دست بیاورید، احتمالاً کارتان سختتر خواهد بود.
گزارشهای سالیانه
تقریباً تمام شرکتها و برندهایی که امکان خریدوفروش سهام آنها وجود دارد، گزارشهای سالیانهای برای اطلاعرسانی اتفاقات هر سال ارائه میکنند. این گزارشها حاوی دادههای بهدردبخوری هستند که به کار تحلیلگرهای فاندامنتال میآیند.
توصیه میکنیم در گزارشهای سالیانه دنبال اطلاعات زیر بگردید:
- توضیحات مربوط به کسبوکار
- فاکتورهای ریسک
- دادههای مالی
نگاه سرسری و گذرا به این گزارشها اشتباه است! اتفاقاً برای اینکه بتوانید اطلاعات بیشتری از آنها استخراج کنید، باید تیغ تیز موشکافی را به بدن آنها بکشید و با دقت زیاد همۀ بخشهای آنها را بخوانید.
انتشارات صنعت
ژورنالهای ترید و انتشارات اختصاصی صنایع مختلف، شامل اطلاعات بسیار مفیدی میشوند که کمکتان میکنند:
- ترندهای مرتبط با آن صنعت را بشناسید؛
- وضعیت و سطح رقابت در کل صنعت را درک کنید؛
- از اخبار اختصاصی مرتبط با صنعت مطلع شوید.
به این ترتیب، میتوانید دید بهتری از وضعیت یک شرکت بهخصوص در صنعتی بزرگتر کسب کنید. البته اینجا لازم است یک نکتۀ مهم را یادآوری کنیم:
ابزارهای مناسب، فرایند جمعآوری دادهها را راحتتر میکنند؛ اما خب این تازه شروع کار است و باید این دادهها را آنالیز کنید تا به آنچه میخواهید برسید.
یک نوع دیگر تحلیل وجود دارد که مخصوصاً در سالهای گذشته خیلی محبوبتر شده است. منظورمان تحلیل تکنیکال است و در بخش بعدی میخواهیم تفاوتهای آن با تحلیل فاندامنتال را زیر ذرهبین ببریم.
نگاهی به تفاوتهای بین تحلیل فاندامنتال و تحلیل تکنیکال
تحلیل تکنیکال و تحلیل بنیادی یک هدف را دنبال میکنند: پیشبینی آینده و فراهم آوردن امکان اتخاذ بهترین تصمیمها. نکته اینجا است که هرکدام از این دو نوع تحلیل، روال عملکردی کاملاً متفاوتی دارند.
تحلیل فاندامنتال، همانطور که بالاتر هم گفتیم، روی بررسی ارزش واقعی یک شرکت، دارایی، رمزارز یا...، متمرکز میشود. کسی که سراغ این نوع تحلیل میرود، با بررسی اعلامیههای مالی، وضعیت اقتصاد کلان، اخبار مرتبط و...، سعی میکند تصویر درستی از وضعیت مالی دارایی مد نظرش به دست بیاورد. میتوانیم اینطور بگوییم که تحلیل بنیادی به درد پیدا کردن ارزش بلندمدتی میخورد.
در طرف دیگر ماجرا، تحلیل تکنیکال را داریم که دنبال الگوهای قیمتی میگردد و سعی میکند با بررسی حجم معاملات، به اطلاعاتی که دنبالش است برسد.
تحلیلگر تکنیکال بهجای کندوکاو اطلاعات مالی شرکتها و داراییهای مختلف، سراغ چارت میرود و میخواهد با استفاده از ابزارها و اندیکاتورهای کمکی (مثل Moving Average) ترندها را در لحظه شناسایی کند. برخلاف تحلیل فاندامنتال، تحلیل تکنیکال بیشتر برای پیشبینیهای کوتاهمدتی مناسب است.
با این اوصاف، وقتی قصد سرمایهگذاری بلندمدت را در سر میپرورانید، بهتر است بیشتر از تحلیل فاندامنتال کمک بگیرید. اگر صبور باشید، با این نوع تحلیل میتوانید تشخیص دهید که کدام داراییها ارزششان کمتر از چیزی است که انتظار میرود و با ورود به معاملات آنها، امیدوار به کسب سود در بلندمدت باشید.
تریدرهایی که میخواهند زودتر نتیجه بگیرند از تحلیل تکنیکال استفاده میکنند. با این نوع تحلیل میتوانید نقاط ورود و خروج از معاملات را شناسایی کنید؛ علاوهبر امکان کسب سود در کوتاهمدت، تحلیل تکنیکال اطلاعات خوبی دربارۀ جهت و حس کلی بازار در اختیارتان قرار میدهد.
_1745343450.jpg)
احتمالاً میپرسید کدامیک از این دو نوع تحلیل بهتر هستند. جواب این سؤال بسته به ترجیحات هر فرد دارد؛ ولی خب در اغلب مواقع، بیشتر حرفهایها ترکیبی از هر دو را به کار میگیرند تا تصویری همهجانبه از اوضاع به دست بیاورند.
برای مثال، میتوانید با تحلیل تکنیکال داراییهای پرپتانسیل را شناسایی کنید و با تحلیل تکنیکال، زمان مناسب برای فروش آنها را تشخیص دهید.
در آخرین بخش مقاله، نگاهی میاندازیم به نقاط ضعف و قوت تحلیل بنیادی.
بررسی مزایا و معایب تحلیل بنیادی
تا اینجا، بیشتر نکات مثبت راجعبه تحلیل فاندامنتال را یاد گرفتید؛ ولی خب حقیقت این است که ایراداتی هم وجود دارند. در این قسمت، بعد از بررسی دوبارۀ مزایا در بخشی جداگانه و مستقل، معایب را هم کندوکاو خواهیم کرد.
مزایا
با توجه به خصوصیات و سازوکار ویژۀ تحلیل بنیادی، اینها مزایایی هستند که میتوانیم برای این نوع تحلیل متصور شویم:
- برنامهریزی مؤثر برای سرمایهگذاری بلندمدت
- شناسایی داراییهایی که کمتر ارزش واقعیشان قیمت دارند
- فراهم آوردن امکان اتخاذ تصمیمهای حسابشده و منطقی
- کاهش اثرات ناشی از حس کلی بازار در آنالیز
- مدیریت هوشمندانۀ پورتفولیوی سرمایهگذاری
- درک بهتر فعالیتهای اقتصادی کسبوکارها
و اما ایرادات این نوع تحلیل.
معایب
در کنار تمام مزایا و نقاط قوت، این چند مورد هم جزو معایب تحلیل فاندامنتال به حساب میآیند:
زمانبر بودن
- امکان تحت تأثیر قرار گرفتن نتایج تحلیلها بهخاطر اتفاقات پیشبینینشده
- مناسب نبودن برای برنامههای کوتاهمدتی
- وابستگی شدید به دادههای درست و دقیق
- دشواری اندازهگیری داراییهای غیرملموس مثل اعتبار برند (که از عوامل تأثیرگذار در تحلیل فاندامنتال هستند)
علیرغم این مشکلات، تحلیل فاندامنتال ثابت کرده که میتواند راهکاری کاربردی برای فعالان بازارهای مالی باشد و به همین خاطر، بعد از گذشت سالها همچنان مورد استفاده قرار میگیرد.
تحلیل فاندامنتال خوراک آنهایی است که دیدگاه بلندمدتی دارند!
این مقاله را نوشتیم تا تحلیل بنیادی یا فاندامنتال را از همۀ جوانب بررسی کنیم. به این منظور، بعد از ارائۀ تعریف مفصل و پر جزئیات، راجعبه انواع آن صحبت کردیم و هرچه جلوتر آمدیم، اطلاعات بیشتری از این نوع تحلیل را در اختیارتان قرار دادیم. از روال کار و استراتژیها گرفته تا مهمترین نسبتهایی که در چنین تحلیلهایی باید زیر ذرهبین بروند.
همانطور که گفتیم، تریدر و سرمایهگذار حرفهای، به یک نوع تحلیل محدود نمیشود. به بیانی دیگر، استفادۀ ترکیبی از دو نوع فاندامنتال و تکنیکال، روشی است که بیشتر کاربلدها سراغش میروند تا پیشبینیهای دقیقتری از همهچیز داشته باشند.
امیدواریم این مقاله برایتان مفید بوده باشد و اطلاعات کارراهاندازی به دست آورده باشید. از شما میخواهیم لینک این صفحه را برای دوستانتان هم بفرستید تا آنها هم با این نوع تحلیل معروف بیشتر آشنا شوند.