استراتژی معاملاتی در بازار بورس یا بازار سرمایه، یعنی یک چهارچوب کلی و مجموعهای از اصول و قواعد انتخابی برای رسیدن به نتایج بهتر. قواعدی که قرار است ما را از سردرگمی نجات و به تصمیماتمان نظم بدهند. اصولی که میتوانند جلوی تصمیمات هیجانی و اشتباه را تا جای ممکن بگیرند و در نهایت بازدهی سرمایهگذاری را به بیشترین حد ممکن برسانند. اینکه چه میزان از سرمایه را به چه سهامی اختصاص بدهیم، روی چه صنایع یا شرکتهایی تمرکز کنیم، در چه زمانی دست به خرید و فروش بزنیم و در کل چطور در کنار مدیریت ریسک، دارایی خود را به مسیرهای بهتر و پربازدهتری هدایت کنیم، همگی زیر چتر استراتژیهای معاملهگری در بازار سرمایه قرار میگیرند. با این مطلب همراه شوید و در صورت علاقمندی به معامله در بازارهای مالی و دسترسی به منابع تخصصی، دورههای آموزشی بیتکورس را مد نظر داشته باشید.
استراتژی معاملاتی در بازار بورس و سرمایه
برخی از معاملهگران دربارهٔ استراتژیهای معاملاتی در بازار بورس، تفکرات خاصی دارند. مثلاً بر این باورند که نمودارهای قیمتی در بازار بورس و خصوصاً بورس تهران، چندان مناسب تحلیل نیستند و بهتر است که به اطلاعات ساختاری و صورتهای مالی شرکتها توجه شود. از نظر آنها روشها و الگوهای تحلیل تکنیکال، آنطور که باید روی بازار بورسِ تهران جواب نمیدهد. اما تریدرهای حرفهای، تحلیل تکنیکال را حتی در همین بازار بورس هم اعمال کرده و از آن برای تأیید تصمیمات معاملاتی خود استفاده میکنند. در این مطلب برخی از مثالها و اشکال مربوط به بازار فارکس هم بهکار رفتهاند. اما لازم به یادآوریست که تمام مفاهیم گفته شده، عیناً در بازار بورس و بازار ارزهای دیجیتال هم مصداق دارند و با یاد گرفتن آنها، دست شما برای معامله در تمام بازارهای مالی باز است.
استراتژی معامله با خط روند (تِرِند لاین)
یکی از مرسومترین و موثرترین استراتژیهای معاملاتی در بازار بورس و سایر بازارهای مالی، سوار شدن بر سمت و سوی فعلی و حرکت در راستای بازار است. چرا که طبق یک قانون نانوشته و بر اساس تجربه، بازار در اکثر مواقع به حفظ حرکت و وضعیت فعلی خود متمایل است. یعنی اگر صعودی و گاوی (Bullish) است به صعودش ادامه میدهد یا اگر نزولی و خرسی (Bearish) است همچنان پایینتر میرود. اگر هم بازار خنثی و بلاتکلیف (Range) است و بین دو قیمت نوسان میکند، تمایل دارد به نوسانش ادامه دهد تا یک فشار درست و درمان از سمت خریداران یا فروشندگان بازار را دوباره جهتدار (Trending Market) و دارای روند کند.
نکته:
معامله با استراتژی خط روند، هنر تشخیص جهت کلی بازار است و برای کسانی که با تحلیل تکنیکال سر و کار دارند، جزو سودآورترین استراتژیهای معاملاتی در بازار ارزهای دیجیتال، بازار بورس و همچنین بازار فارکس بهشمار میرود.
نحوهٔ شناسایی روند بازار برای معامله
منظور از خط روند یک خط اریب و مایل است که میتواند برایند کلی بازار یا به عبارتی روند صعودی یا روند نزولی بازار را مشخص کند. اگر به چارتها یا نمودارهای قیمتی دقت کرده باشیم، میدانیم که نوسانات همیشگی قیمت، باعث تشکیل قلهها (Tops يا Swing Highs) و درهها (Bottoms یا Swing Lows) میشود. قلهها همان نقاطی هستند که از سایر نقاط اطراف بالاترند و برعکس، درهها نسبت به نقاط پیرامون خود، قیمت پایینتری دارند.
به طور کلی روند فعلی بازار از سه حالت کلی خارج نیست:
- صعودی (خریداران نیروی قالب هستند و قیمتها به مرور در حال افزایش است)
- نزولی (فروشندگان نیروی قالب هستند و قیمتها به مرور در حال کاهش است)
- خنثی (خریداران و فروشندگان نیروی مشابهی دارند و بازار در یک حالت بلاتکلیفی است)
حالا برای تشخیص هرکدام از این حالتها، کافیست که قلهها و درهها را در آخرین وضعیت بازار مورد بررسی قرار بدهیم. در ادبیات بازارهای مالی مثل بازار فارکس، یا کریپتو یا بازار بورس، قلهها و درهها را با اصطلاح پیوت (Pivot) هم میشناسیم. یعنی نقاطی که حکم لولا و نقطهٔ چرخش قیمت را دارند و میتوانند هم به صورت قله و هم دره شکل بگیرند.
بدین ترتیب، پیوتهایی که در بالای نمودار یا سقف قیمت شکل میگیرند، قله هستند و پیوتهایی که پایین نمودار یا کف قیمت شکل میگیرند تحت عنوان دره شناخته میشوند. در مثال زیر این پیوتها را در یک بازار صعودی یا گاوی مشاهده میکنیم:
استفاده از پیوتها در تشخیص روند بازار
در شکل بالا پیوتها، نقاط چرخش یا همان قلهها و درههای مهم و تعیینکننده قابل مشاهده هستند. آنهایی که با دایر مشخص شدهاند پیوتهای مهمتر یا اصطلاحا پیوت بزرگ یا ماژور و آنهایی که با مربع مشخص شدهاند، پیوتهای کوچک یا مینور بوده و اهمیت کمتری دارند. در ادامه با ذکر مثال میبینیم که پیدا کردن این پیوتها به چه دردی میخورد و در شناسایی روند بازار چگونه میتوان از آنها بهرهبرداری کرد. به نکات زیر در مورد پیوتها توجه داشته باشید:
- پیوتها شاخصهای مهمی برای تحلیل تکنیکال هستند، خصوصا برای تریدرهای روزانه.
- نقاط چرخش قیمت همان پیوتها هستند و میتوانند نشانهٔ تغییر روند بازار هم باشند.
- استفاده از پیوتها در تمام بازارهای مالی (بورس، فارکس، کریپتو و …) کارایی دارد.
- دقت کنیم که در تشخیص پیوتها، چرخش قیمت باید محسوس و قابل توجه باشد.
- پیوتها برای تعیین نقطهٔ ورود، نقطهٔ خروج یا تشخیص سطوح حمایت و مقاومت کارایی دارند.
- تریدرها با پیوتهای بزرگ (Major) سروکار دارند و باقی پیوتها حکم نویز اضافه را دارند.
- بسته به استراتژی معاملاتی، میتوان از پیوتها در تایمفریمها یا بازههای زمانی مختلف استفاده کرد.
شناسایی بازار صعودی با کمک پیوتها
برای تشخیص یک بازار صعودی یا گاوی، میتوان به شیب کلی بازار توجه کرد. یعنی اگر در یک ارزیابی چشمی شیب بازار متمایل به بالا باشد، میتوان روند را صعودی تشخیص داد. اما راهکار دقیقتر و مطمئنتر برای تشخیص بازار گاوی (Bullish) اینست که ابتدا درهها یا پیوتهایی که در قعر یا کف نمودار قرار دارند شناسایی و بین حداقل دو تا سه عدد از آنها یک خط مایل رسم کنیم. این خط همان خط روند یا ترندلاین ما خواهد بود. حالا اگر هر کدام از پیوتهای کف، نسبت به پیوت قبلی بالاتر باشد، مطمئن میشویم که این بازار صعودی است و فعلا قصد تغییر جهت ندارد. دقت کنید که درصورت مشاهدهٔ حتی یک دره پایینتر از دره یا پیوت قبلی، ماجرا تغییر میکند. چون احتمالش هست که روند بازار در حال برگشت یا بازار اصطلاحاً در حال ریورسال (Reversal) یا حتی اصلاح قیمتی باشد.
شناسایی بازار نزولی با کمک پیوتها
تشخیص یک بازار نزولی یا خرسی (Bearish) دقیقاً عکس سناریوی بالاست. یعنی به مرور و با کسب تجربه، میتوان نزولی بودن بازار را بهصورت چشمی و از شیب نزولی بازار تشخیص داد و هم از پیوتها استفاده کرد و به نتیجهٔ مطمئنتری رسید. کافیست قلهها یا پیوتهای سقف را شناسایی کنیم و بین حداقل ۳ عدد از آنها یک خط اریب یا مایل بکشیم. در اینجا اگر هر پیوت نسبت به پیوت یا قلهٔ قبلی پایینتر باشد، میفهمیم که با یک بازار نزولی یا خرسی طرف هستیم. دقت کنید که درصورت مشاهدهٔ حتی یک قله بالاتر از قلهٔ یا پیوت قبلی، باید احتمال تغییر روند بازار و معکوس شدن یا ریورسال (Reversal) بازار را بدهیم.
شناسایی بازار خنثی با کمک پیوتها
وقتی هیچ یک از دو سناریوی بالا مصداق نداشت، بازار حالتی خنثی یا Range یا Sideways دارد. یعنی هم قلهها یا پیوتهای سقف نسبت به هم در یک سطحند و هم درهها یا پیوتهای کف در یک تراز قیمتی قرار دارند. در این شرایط بازار بلاتکلیف است و بین دو محدودهٔ قیمتی یا اصطلاحاً در یک کانال قیمتی خاص نوسان میکند و برایند کلی یک خط افقی با شیب صفر است.
مهمترین استراتژیهای معاملاتی در بازار بورس
تا اینجای کار یاد گرفتیم که خط روند را با استفاده از پیوتها رسم کنیم و صعودی، نزولی یا خنثی بودن بازار را تشخیص بدهیم. حالا نوبت به اصل ماجراست، یعنی استراتژیهای معامله در بازار بورس را با کمک خط روند و روشهای مرتبط با آن تدوین کنیم. بسیاری از تریدرهای خبره بر این باورند که برای دستیابی به بیشترین میزان سود، بهتر است همیشه در جهت روند بازار معامله کنیم. یعنی:
- در یک بازار صعودی به دنبال موقعیتهای خرید باشیم.
- در یک بازار نزولی به دنبال موقعیتهای فروش باشیم.
توجه به نکتهٔ بالا در بسیاری از سناریوها کارساز است. منتها باید دقت کرد که محدودیت خاص و قانون تغییرناپذیری در بازارهای مالی نداریم. البته به جز قانون تعهد به مدیریت سرمایه! یعنی خواهیم دید که حتی برخی از استراتژیهای کارامد، با موقعیتهایی سر و کار دارند که قرار است در خلاف روند بازار دست به خرید و فروش بزنیم. حالا ببینیم این استراتژیها چه هستند:
- معامله در نقطهٔ برخورد با خط روند (در جهت روند بازار)
- استراتژی معامله در زمان شکست خط روند (در خلاف جهت روند بازار)
استراتژی برخورد قیمت با خط روند
در این استراتژی معاملاتی، به دنبال پیوتهایی هستیم که در نزدیکی خط روند یا مماس با آن تشکیل شدهاند. یعنی فرض کنیم مانند شکل زیر، بازار در جهت صعودی در حال حرکت است و شما خط روند صعودی را ترسیم کردهاید. از آنجایی که خط روند درست مثل یک سطح حمایتی عمل میکند، هربار که قیمت حالتی نزولی میگیرد و به سمت آن متمایل میشود، آنرا مجدداً به سمت حرکت کلی بازار که در این مثال صعودی است برمیگرداند. درست عین اینکه قیمت با برخورد به ترندلاین، کمانه میکند و به مسیر طبیعیاش برمیگردد. نقطهٔ برخورد محل مناسبی برای یک معاملهٔ خرید است.
مثال دیگری از برگشت قیمت پس از برخورد با خط روند و ادامهٔ حرکت فعلی بازار:
از آنجایی که در نقطهٔ برخورد، همیشه احتمال شکست Trend Line و تغییر روند بازار وجود دارد، باید محتاط باشیم و محض اطمینان، زمانی وارد معامله شویم که بعد از لحظهٔ برخورد، دستکم یک کندل صعودی (در جهت روند) تشکیل شمود و از بابت کمانه کردن قیمت از روی خط روند مطمئن شده باشیم. برای معامله با کمک شکست خط روند، نکات استراتژی بعدی را مد نظر بگیرید.
استراتژی معاملاتی شکست خط روند
شکست خط روند، به حالتی گفته میشود که بازار روند فعلی خودش را نقض میکند و حرکتش را در جهت مخالف ادامه میدهد. یعنی مثلاً بازاری که تا این لحظه صعودی بوده، در نقطهٔ شکست تبدیل به یک بازار نزولی میشود و یا برعکس، بازاری که در حال افت و سقوط بوده، با افزایش تقاضاهای خرید، مجدداً به سمت افزایش قیمت خیز برداشته و تبدیل به یک بازار صعودی میشود. حالا به شکل زیر دقت کنید و ببینید که چطور یک روند نزولی تغییر میکن و بازار اصطلاحا دچار Trend Reversal یا تغییر روند میشود.
همانطور که ملاحظه میکنید، بازار به طور خیلی واضح نزولی بوده. یعنی هرکدام از قلهها نسبت به قلهٔ قبلی پایینتر بودهاند. تا اینکه یک اتفاق مشکوک، احتمال شکست روند را برای ما پررنگ میکند. برای مشاهدهٔ این اتفاق به پایینترین پیوت کف یا درهٔ نمودار توجه کنید. در شرایط عادی در یک بازار نزولی همانطور که هر قله نسبت به قلهٔ قبلی پایینتر است، هر دره هم باید پایینتر از درهٔ قبلی باشد. اما اینجا چنین اتفاقی رخ نداده و یک دره یا کف، بالاتر از کف قبلی تشکیل شده و قیمت با شدت به سمت خط روند برگشته و همه چیز برای شکست خط روند مهیاست. حالا اینجا با دو سوال مهم مواجه میشویم:
- از کجا بفهمیم خط روند میشکند؟
- بهترین نقطه برای ورود کدام است؟
در جواب سوال اول، باید صبر کنیم که خط روند فعلی (که در اینجا نزولی است) با یک کندل نسبتا بزرگ و قوی شکسته شود. یعنی صبر کنیم تا کندل مورد نظر در آنسوی خط روند بسته شود و حتم کنیم که قیمت، با قدرت از خط روند عبور کرده است. یا به عبارتی مقاومت خط روند را شکسته است. به شکل زیر دقت کنید:
یک نکته مهم در تشخیص تغییر روند بازار
در شکل بالا ملاحظه میکنید که قیمت، با یک کندل نسبتاً قوی به سمت خط روند یورش میبرد و با یک کندل صعودی دیگر (در خلاف جهت روند) شرط لازم برای شکست خط روند و تغییر جهت بازار را برقرار میکند. اما هنوز نباید عجله کرد. چون امکان دارد با وجود این شرایط، بازار دوباره به مسیر نزولی خودش ادامه دهد و خبری از تغییر روند نباشد.
در اینجا یک نکتهٔ ساده داریم که آنقدر مرسوم است که خودش به یکی از استراتژیهای معاملاتی بازار بورس تبدیل شده است. این نکته از این قرار است که بعد از شکست خط روند با یک یا دو کندل قوی و تشکیل یک کندل قابل توجه در خلاف جهت فعلی، نباید بلافاصله وارد معامله بشویم. بلکه باید صبر کنیم تا بازار تا حدودی به سمت مخالف (در این مثال به سمت بالا) حرکت کند و دوباره به سمت خط روند برگردد - اتفاقی که از آن با عنوان پولبک (Pull back) یاد میشود - و بعد در نقطهٔ برخورد مجدد با خط روند، وارد معامله شویم. در شکل بالا جایی که نوشته شده Retest Later یکی از نقاط مناسب برای ورود به معامله است.
الگوی دبل تاپ و دبل باتم برای معامله در بازار سرمایه
خوشبختانه مفاهیمی مثل خط روند یا شکست روند فنداسیونی هستند که میتوان روشهای متعددی را بر آنها بنا کرد. یکی از این روشهای که جزو سادهترین و سرراستترین استراتژیهای معاملاتی بازار بورس به شمار میرود، استراتژی دبل تاپ و دبل باتم است. با کمک این دو روش میتوان تغییر روند بازار را با دقت مناسبی شناسایی کرد و با حفظ اصول مدیریت سرمایه، معاملات پرسودی را به ثمر رساند.
معامله در بورس با الگوی دبل تاپ
رمانی که بازار در یک بازهٔ زمانی قابل توجه صعودی بوده باشد، دیر یا زود باید به تعادل برگردد و یک نزول چشمگیر را تجربه کند. حالا این نزول و افت قیمت میتواند تغییر در روند کلی بازار باشد، یا یک حرکت یا موج اصلاحی قوی و درشت. در هر صورت یکی از نشانههای تغییر روند بازار، مشاهدهٔ شکل دبل تاپ (Double Top) یا دو قله است. به شکل زیر دقت کنید:
همانطور که ملاحظه میکنید، بعد از شکلگیری الگوی دو قله، بازار شروع به ریزش میکند و عملاً تبدیل به یک بازار نزولی یا Bearish یا خرسی میشود. اما ببینیم تفسیر الگوی دوقله چیست و چرا نشانهٔ تغییر روند بازار است.
ماجرا از این قرار است که در یک بازار صعودی، وقتی بعد از یک قله یا پیوت اصلی، قلهٔ دیگری در همان قیمت یا حتی کمی پایینتر شکل گرفت، متوجه میشویم که فشار خریداران کاهش یافته و احتمال ریزش قیمت و تغییر سمت و سوی بازار وجود دارد. در شکل بالا و شکل زیر خطی را تحت عنوان Neckline یا خط گردن ملاحظه میکنید که حکم یک سطح حمایتی را برای قیمت دارد. بسیاری از تریدرها، تا رسیدن قیمت به خط نکلاین صبر کرده و سپس از تغییر جهت بازار مطمئن شده و بهسراغ معاملهٔ فروش میروند. شکل به شکل دقت کنید:
معامله در بورس با الگوی دبل باتم
الگوی دبل باتم (Double Bottom) دقیقا عکس الگوی دبل تاپ بوده و در یک بازار نزولی اتفاق میافتد. با مشاهدهٔ دو درهٔ یا پیوت کف - به شرطی که درههای عمیق و مجاور هم باشند - ملاحظه میکنیم که درهٔ دوم نتوانسته آنطور که باید، پایینتر از درهٔ اول شکل بگیرد. یعنی فروشندگان، زور کافی را برای افت بیشتر بازار نداشتهاند و یا تعداد تقاضاهای فروش رو به کاهش گذاشته و قیمت نتوانسته یک کف پایینتر را تجربه کند. تمام این موارد، حاکی از احتمال بسیار بالا برای تغییر روند بازار هستند. به شکل زیر دقت کنید:
همانطور که ملاحظه میکنید، بعد از یک نزول طولانیمدت، الگوی دو دره یا دبل باتم شکل گرفته و نشان از تغییر روند بازار داشته است. دقت شود که حداقل سود یا Take Profit یا بهطور مخفف TP در دو الگوی دبل باتم و دبل تاپ، به اندازهٔ فاصلهٔ قله (یا دره) تا خط گردن (Neckline) است.
تحلیل فاندامنتال برای معامله در بازار بورس
در مطلب آموزش مدیریت سرمایه و سایر مطالب بیتکورس بهصورت جسته و گریخته به تعریف دو شیوهٔ مختلف تحلیل بازار، یعنی تکنیکال و فاندامنتال اشاره کردهایم. اما از آنجایی که استراتژیهای معامله در بازار بورس، تا حد زیادی با تحلیل بنیادی یا فاندامنتال سر و کار دارند، در اینجا به یکسری نکات اشاره میکنیم. پس اول اجازه بدهید روی تعریف تحلیل فاندمنتال یا بنیادی یک مرور مجدد داشته باشیم.
آگاهی از روند ارزشگذاری سهام شرکتها و اوراق بهادار برای معامله در بازار بورس بسیار حیاتی است. در تحلیل بنیادی، این تحلیل و ارزیابی بر اساس بررسی اوضاع مالی شرکتها و عوامل اقتصادی حاکم بر کشور انجام میشود. یعنی کلیهٔ فاکتورهای اقتصاد خرد و کلان زیر ذرهبین و آنالیز قرار میگیرند تا معلوم شود کدام سهام ارزش خرید و سرمایهگذاری را دارد. در حالی که در تحلیل تکنیکال، صرفاً براساس رفتار بازار روی نمودارهای قیمتی انجام میدهیم و به آنچه در جهان پیرامون میگذرد کاری نداریم. بدیهیست که یک تریدر کارکشته، ابزارهای هر دو نوع تحلیل را در جعبهٔ ابزارهای معاملاتیاش نگه میدارد.
فاکتورهای مهم برای تحلیل فاندامنتال در بازار بورس
برای بررسی اوضاع یک شرکت و پیشبینی چشمانداز مالی آن میتوان به عوامل متعددی توجه کرد. از ساختار و مدل تجاری کسب و کار مورد نظر گرفته تا تجربه و صلاحیت مدیریتی تا بررسی موشکافانهٔ صورتهای مالی، در تحلیل بنیادی یا فاندامنتال، هر اطلاعات دستاول و معتبری که در مورد عملکرد کیفی و کمی شرکتها داشته باشیم برایمان غنیمت است.
اساسنامه شرکتها یک چیز تزئينی نیست!
با بررسی اساسنامهٔ شرکتها میتوان تا حدودی به رویکرد و ارتباط شرکت در قبال سهامداران، شفافیت فعالیتها و پروسهها و اهداف و در نهایت، میزان ارزشی که مدیران شرکت برای کارکنان و سهامدارانشان قائل هستند، پی برد. عدهای از سرمایهگذاران صرفاً به سابقهٔ سودآور بودن شرکتها نگاه میکنند و عدهٔ دیگر کمی دقیقتر میشوند و یکپارچگی و سلامت در عملکرد شرکتها را هم برمبنای اساسنامه و هم بر مبنای اعداد و ارقام موجود میسنجند.
بیزنسمدل، ستون فقرات یک کسب و کار!
برای درک مدل تجاری شرکتها، باید در مورد عملیات و ساز و کار روزمره و منابع درآمدی شرکتها دقیق شویم. اینکه شرکت مورد نظر که قرار است سهامش را خرید و فروش کنیم، از چه منبعی درآمدزایی میکند و اطلاعاتی که در اختیار سهامدارانش قرار میدهد تا چه حد موثق هستند. آیا بیزنسمدل این شرکت با میزان درآمد و ارزش سهام و نرخ رشد احتمالیاش همخوانی دارد؟ و آیا شما به عنوان سرمایهگذار، با شرکتی که در حوزهٔ X یا صنعت Y فعالیت میکند سرمایهگذاری میکنید یا در این موارد اصول و قواعد خاص خودتان را دارید.
صلاحیت مدیریتی، یک اصل نانوشته و بینهایت مهم!
صحبت از صلاحیت مدیران شرکتها، با تدوین استراتژی معاملاتی در بازار بورس در ظاهر نامرتبط است. اما در واقعیت، وجود افراد معتبر ، قابل اتکا و با هوش مالی بالا در بدنهٔ مدیریتی شرکتها، یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار در اعتمادسازی و جذب سرمایهگذاران است. شاید بارزترین مثال این امر، شخص وارن بافت (Warren Buffet) به عنوان یکی از سرشناسترین و کارکشتهترین تاجران و سرمایهگذاران جهان باشد. بسیاری از سهامداران شرکت Berkshire Hathaway Inc نه تریدر هستند و نه از استراتژیها معاملهگری سر در میآورند. آنها افراد عادی جامعهاند که به راس هرم یک شرکت، اعتماد دارند و میدانند که این آدم مراقب سرمایهٔ آنهاست!
اعداد و ارقام به ندرت دروغ میگویند!
سه موردی که تا اینجای کار اشاره کردیم، اصطلاحا در دستهٔ عوامل کیفی قرار میگیرند. یعنی با کیفیت و ماهیت و ساختار شرکتها سر و کار دارند و بدون تردید در تحلیل فاندامنتال بسیار ضروریاند. اما از آنطرف بررسی عملکرد کمی را داریم که سر و کارشان با اعداد و ارقام است و برای تحلیل آنها، هیچ منبعی بهتر از صورتهای مالی، صورتهای درآمدی، ترازنامه و گزارش گردش نقدی وجود ندارد. بنابراین برای داشتن یک تحلیل فاندامنتال دقیق و کارامد از شرکتها، بهتر است که با این اسناد و مدارک آشنا شویم و نحوهٔ تفسیر و استفاده از آنها را یاد بگیریم. اگر فرصتی بود در آینده یک مطلب اختصاصی را به بررسی صورتهای مالی و ترازنامه شرکتها اختصاص خواهیم داد.
جمعبندی
در این مطلب به بررسی چند نمونه از استراتژیهای معاملاتی در بازار بورس پرداختیم. لازم به یادآوریست که این ترفندها و استراتژیها در سایر بازارهای مالی هم جوابگو هستند و تسلط بر آنها، علاوه بر درک عمیق، به تمرین و ممارست نیاز دارد. در هرحال هر سرمایهگذار و تریدری از سیستم معاملهگری خودش استفاده میکند و ترجیحات و روشهای متفاوتی به کار میبرد. در ضمن نباید درگیر این اشتباه شد که روشهای پیچیده بهتر هستند. چون دقیقاً برعکس این است! استراتژی خوب و سودآور میتواند سادهترین استراتژی ممکن باشد. آنچه در خصوص خط روند و تحلیل فاندامنتال گفتیم تنهای مشتی نمونهٔ خروار هستند و سعی میکنیم در مطالب آینده، اقسام دیگری از استراتژیهای معاملاتی در بازار بورس خواهیم پرداخت.